عرفانعرفان، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات نی نی مون

دو ساعت و اندی مانده به سال 1394

عشق مادر زندگی مادر این روزها همه در حال بدو بدو بودن تا کار های نیمه تموم خودشون تموم کنن تا برای سال جدید همه چی روبراه باشه. امیدوارم سالهای سال با شادی و خوشی زندگی کنی . برای آرزو دارم که هر زمان که به گذشته خودت نگاه میکنی لبخند به لبت بیاد. هستی مادر عاشقانه دوستت دارم . سال نو شما گل مادر هم مبارک. ...
29 اسفند 1393

اندر احوالات ما

نمیدونم چند روزه که به وبت سر نزدم؟ نه اینکه می شد و نمیومدم نه . شبکه تو محدوده ی ما قطع شده بود. والا خود شما بهتر از هر کسی می دونی که تموم روزهای من با یاد شما عزیز مادر میگذره. اما از احوالات این روزهای من و شما ... اولین مطلبی که باید براتون شرح بدم اینه که روز 20 اسفند شما یا بهتر بگم من وقت دکتر داشتم. هنوز جواب آزمایشم آماده نشده بود .اما سونوگرافی به دست رفتم مطب دکتر. خانوم دکتر مثل همیشه با لبخند و پر از انرژی حضور داشت. کلی سوال آماده کرده بودم که از ایشون بپرسم. برای همین اول سعی کردم سکوت کنم تا خانوم دکتر دقیقا همه موارد رو بررسی کنن. وقتی سونوگرافی شما گل نازنین رو دید گفت خوب خدا رو شکر همه چی خو...
29 اسفند 1393

انتخاب نام

امروز با بابایی بالاخره تقریبا تصمیم نهایی رو برای شما چهار تا اسم انتخاب کردیم. بردیا عرفان رادین کارن که البته فعلا نظرمون رو بردیا هست اما دلمون میخواد شما دوستان هم کمکمون کنید. ممنونتون میشیم. عسل مامان کاشکی تو هم دوستش داشته باشیم. ...
15 اسفند 1393

سونوگرافی ناهنجاری و تعیین جنسیت

دیروز یکی از بهترین روزهای عمرم بود. یه روز پر از عشق یه روز پر از خنده و شادی. از ذوق و شوق با بابایی نیم ساعت زودتر به مطب دکتر حسینی رفتیم. البته توی برگه ای که بهمون داده بودن گفته بودن که ساعتی که وقت داده میشه یه زمان ضمنی هست . ممکنه تا یک ساعت تاخیر برای سونو داخل فرستاده بشیم . ولی از اونجایی که کلی ذوق داشتیم نیم ساعت زودتر رسیدیم. خیلی دلهره داشتیم ولی سعی می کردیم که خودمون رو آروم نشون بدیم و لبخند بزنیم. زمان می گذشت و ما راجع به همه چی حرف می زدیم الی شما عزیز دل من . می ترسیدیم نکنه نگرانی از بین کلمات به گوش اون یکی برسه. انقدر که شما نازی و گل ما زیاد معطل نشدیم بعد از 25 دقیقه اسم مامان رو خوندن و من ...
14 اسفند 1393

یک روز قبل از سونوگرافی

هفته پیش روز پنج شنبه بود که برای سونو گرافی وقت گرفتم. خانوم منشی برای روز 14 اسفند ساعت 4/30 بعد از ظهر به من وقت داد. اون روز می گفتم یعنی این یک هفته هم می گذره؟؟؟ به جرات می تونم بگم که تمام هفته رو برای سلامتی شما و استواری زندگی سه نفرمون دعا کردم. به امید خدا و به حق همین روزهای عزیز خدا دعای من رو هم برآورده می کنه. دلم برات تنگ شده خوشگل مادر . دلم برای شنیدن صدای قلب لک زده الان قطعا خیلی بزرگتر شدی. و از همه مهمتر اینکه قراره تک تک اعضای بدن شما چک بشه. راستی جنسیت شما هم مشخص میشه. هرچند که من و مامانی طاقت نیاوردیم و دیروز یه دوری تو بازار زدیم و دوسری لباس برای نوزادی شما خریدیم. وای اگر بد...
13 اسفند 1393
1